سلام بعد 4 سال برگشتم تا این داستانه نیمه کاره به سرانجامی برسه ...
4 سال زمان زیادیه اما ....
به گمونم با حضور سایت 98ia.com الان دیگه داستان خونا حسسسسسسابی اقناع باشن !
این که این وبلاگ قراره توش چی نوشته بشه در یه جمله قابله توصیفه:
«توی این وبلاگ داستان های روزمره و شاد میخونید»
عاشقانه های آرام و با شیطنت ها و مشکلات روون....
ینی راحت بگم این جا یه محلیه برای فراغت از دنیای واقعی بیرون....
هرکی مشتاقه بسم الله ....
باید خودم هم داستان نیمه کاره رو مجدد بخونم و بعد آپ کنم به زودی این اتفاق رخ میده ....
از برگشتنت خیلی خوشحالم خانومی .
امیدوارم این 4 سال ،سال های خوبی رو گذرونده باشی .
حتماً الان مهران و مهربان کلی بزرگ شدن
سلام الهه عزیزم آره دخترک و پسرکم الان حسابی بزرگ شدن و در واقع منم باهاشون بزرگ شدم ...
الهه یه مشورت من دیشب کل تقدیر رو دوباره خوندم به نظرت شروع کنم قسمت به قسمت بزارم یا یهو یه قسمت پایانی مفصل؟