قصه گو

داستان دنباله دار

قصه گو

داستان دنباله دار

گذر زمان قسمت اول

سلام من شروع به نوشتن یه قصه کردم فعلا همین اسمش هم گذر زمانه

 

چشمهای را آرام باز میکند اصلا نمیشود گفت خوب خوابیده دهان و گلویش خشک خشک است

فکر می کند اگر صنم بود الان برایش معجونی از عسل و آبلیموی تازه درست می کرد

چه تاثیر فوق العاده ای داشت ............

اما الان ۵ سال بود که صنم از خانه رفته بود

انگارهمه چیز ناگهانی به هم ریخته بود

نمیتوانست حالت آزار دهنده ای که مجاری تنفسی اش /گلویش و دهانش را در بر گرفته

 

بود تحمل کند پس دست از فکر کردن به صنم و جای خالی اش برداشت

 

از جا بلند شد طبق معمول نمیتوانست دمپایی هایش را پیدا کند همین دیشب کنار تخت در آورده بودشان اما نبود .........

 

چاره ای نبود باید به همان شکل میرفت

 

از اتاقش خارج شد مادر هنوز خواب بود به دستشویی رفت و چند مشت آب به صورتش زد چند بار آب قرقره

 

کرد اما بیفایده بود اثری در حالش نداشت

 

 شاید 1 دوش حالش را بهتر میکرد ...........

 

چند عود روشن کرد و تمام شمع هایی را که صنم در گوشه کنار حمام چیده بود را روشن کرد

 

چراغ را روشن نکرده بود  تاریکی و فشار آب گرم کمی حالش را بهتر کرد ه بود یک دوش آب سرد اختتامیه

 

خوبی بود

 

15 دقیقه ای با مسواک برقی اش مشغول بود

 

آخرین هدیه ای که از صنم دریافت کرده بود

 

صورتش را اصلاح کرد

 

به مو های لختش ژل و واکس مخلوطی زد

 

دلش یک نوشیدنی گرم میخواست در چای ساز آب را فوری به جوش آورد یک کافی میکس برداشت

 

"کلاس نو " مارک مورد علاقه ی صنم

 

باز هم صنم .............

 

همه جای خانه / وسایلش خاطراتش همه وهمه بوی صنم را میداد

 

آیا درحقش بد کرده بود ؟

 

خواهرکش کی بزرگ شده بود ؟!نمیدانست!!!!!!!!!

 

انقدر غم از دست دادن پدر و سنگینی درسهایش مشغولش کرده بود که یک روز ناگهان رضا صنمش

 خواهرش راخواسته بود !خوب آن روز را به خاطر میآورد .........

 

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
شاذه سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:21 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام
آفرین! خوب شروع شده. سنگین و محکم. فقط امیدوارم با دلتنگی شروع شده به شادکامی برسه. آخه قصه های غمگین مخصوصاً اگه خوب نوشته باشن اثر عمیقی روی آدم میذارن. البته این سلیقه ی شخصیه که درمورد خواننده های وبلاگمم همینطور بوده...
موفق باشی

سلام مرسی
من کلا خودم معتقدم:
۱/ چون تو دنیای واقعی شادی و غم مخلوطن تو غصه هم .......
۲/ چون تو دنیای واقعی ما آرزو داریم مشکلات حل شن وقتی مشکلات تو قصه حل میشه همچین ته دلمون غنج میره .
تو هم موفق باشی

ورود 13- ممنوع/شرکت در جایزه 800دلاری چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.dvp.mihanblog.com

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>


http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری

بیش از1500مقاله و تحقیق رایگان دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:58 ب.ظ http://www.beheshtnet.blogfa.com


سلام دوست عزیز
پیشاپیش عیدتون مبارک
من تابه حال با124سایت ووبلاگ تبادل لینک کردم
ومی خوام اگه افتخاربدین صدوبیست وپنجمین وبلاگی که دروبلاگم ثبت میکنم وبلاگ شماباشه
پس لطفا اگه موافقین وبلاگ من راباعنوان:
"1500مقاله وتحقیق رایگان"
وبه آدرس:
http://www.beheshtnet.blogfa.com

لینک نماییدوسپس اطلاع دهیدتادرهمان ساعت شمارالینک کنم
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد